احمد رضا می گوید:

 مرا نکاوید

مرا بکارید

. من اکنون بذری درستکار گشته ام

مرا بر الوارهای نور ببندید. 

 

من حالا از پسِ هفته ها حمل رنجی عظیم، تحمل زخمی سترگ که تا سالها رد آن بر سینه ام خواهد ماند، از پس هفته ها بی قراری و مدارا و سوختن به همراه شکسته های دلم که زمان می خواهند تا کمی بهبود بیابند از راهی دور از زمین و آسمان و جاده برگشته ام، کوله ام را کناری رها کرده ام بی آنکه دلم بیاید محتویاتش را خالی کنم و خیس و حوله پیچ کناری جمع شده ام در خودم و هی زیر لب می گویم مرا بر الوارهای نور ببندید.

نمی دانید چه ها بر سرم آمد در این هفته های اخیر ولی بدانید من خودم را در این لحظات که قلبم را و خون های یخ زده در دهلیزهایش را مانند درخت شاتوت تکانده ام، مستحق آن می بینم که بر الوارهای نور بسته شوم.اگر بر الوارهای نور بسته شوم می توانم کمی آرام بخوابم می توانم از جا بلند شوم، زانوهای زمین خورده و خراشیده ام را بتکانم و از نو قصد زندگی کنم.

هزار بار مُردم هزار بار مرا کُشتی، لمسم کن، بر الوارهای نور مرا ببند تا یک بار زندگی کنم. وقت من برای تولد، برای دوباره زندگی کردن از همه ی مردگان عاشق کمتر است.

           

 

                        

 

                                

کاش آدمی وطنش را مثل بنفشه‌ها در جعبه‌های خاک یک روز می‌توانست هم‌راه خویشتن ببرد هر کجا که خواست

پدرسگ ها!

"من اکنون بذری درستکار گشته ام "

  ,ام ,نور ,الوارهای ,مرا ,ها ,    ,الوارهای نور ,بر الوارهای ,مرا بر ,گشته ام

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خانم قانون خلاصه کتاب روانشناسی پرورشی نوین دکتر سیف سینمازیک نمونه سوال آقای نویسنده ترانس 220 به 12-ترانس 220 به 24-ترانس 380 به 220 اوای اتشین salemziba818 polymer-guide آموزش تحلیل تکنیکال